نام «حاج وحید مجتهدزاده» قاری بینالمللی هم ردیف شده است با تلاوتهای پرشور و پر نفس، اما این روزها حال استاد چندان خوب نیست؛ دیگر نفسش یاری نمیکند و چشمانش سوی سابق را ندارد. این روزها محافل و مسابقات قرآنی نوای پر نفوذ مجتهدزاده را کم دارد؛ نوایی که دلها را به تسخیر خود در میآورد.
حالا استاد سالهاست که دور از همه چیز کنج خانهاش روزگار میگذراند و همه آنچه که از وقتش دارد را با همسر و دو فرزندش شریک میشود. اولین بار است که با او همکلام میشوم، هرچند که پیش از این وصفش را شنیده بودم؛ دوستانه خواهشم را برای گفتگویی یک ساعته قبول میکند و قرارمان میشود غروب یکی از همین روزهای سرد دی ماه در منزلش؛ اما لحن صمیمی و گاه شوخ طبعانهاش، فضای گفتگو را به سمتی میبرد که قرار یک ساعتهمان، دو ساعت و نیم طول میکشد و دست آخر، باز هم حرفهایی میماند که دیگر مجال بازگو کردنش نیست.
از خودش میگوید که متولد پانزدهمین روز از اردیبهشت ماه ۱۳۴۹ است و بزرگ شده محله ۲۰ متری طلاب. عشق به قرآن از همان کودکی در خانوادهشان جاری بوده است؛ مادرش سیده و اهل جلسات قرآنی و برادر بزرگترش حاج جواد و پسر عمویش حاج هاشم هم قاری بودهاند و همه اینها در کشیده شدن او به این سمت تاثیرگذار بوده است.
حاج وحید مجتهدزاده نخستین بار سال ۱۳۵۶ از مکتب و مکتبخانه آموزش قرآن را شروع میکند و در این مقطع مادرش هم نقش زیادی در پیشرفتش داشته است. در مسیر فراگیریاش، به سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ که میرسد قرآن را با سبک عبدالباسط میخواند و با وجود اینکه اوایل انقلاب جلسات مذهبی رونق بیشتری گرفته بود، در آنها شرکت نمیکند و تا سال ۱۳۶۰ با نوارهای عبدالباسط تمرینش را ادامه میدهد.
اما از این سال به بعد با پیشنهاد برادرش حاج جواد، در جلسات قرآنی خانگی شرکت میکند و زیر نظر سه استاد، به فراگیری علوم تجوید، صوت و لحن میپردازد. خودش چنین میگوید: «استاد اصلیام پسر عمویم حاج هاشم بود، البته برادرم حاج جواد و استاد بهنام، از دیگر اساتیدی بودند که در محضر آنها قرآن را آموختم.»
نخستین باری که مجتهدزاده طعم موفقیت در حوزه قرآنی را چشید، سال ۱۳۶۶ در مسابقات سراسری قران کریم دانشآموزان بود که مقام نخست را از آن خود کرد. پس از آن در مسابقات مهمتری شرکت کرد و مقامهایی آورد: «مقام دوم مسابقات کشوری اوقاف در سال ۱۳۷۹، مقام اول مسابقات کشوری سازمان تبلیغات در سال ۱۳۸۱ و مقام سوم مسابقات کشوری اوقاف در همان سال از مهمترین افتخارات قرآنی او در داخل کشور به شمار میرود.»
او سال ۱۳۷۹ که در مسابقات کشوری اوقاف مقام دوم را کسب میکند، به عنوان نماینده ایران به مسابقات بینالمللی مالزی اعزام میشود و مقام سوم را به دست میآورد؛ مقامی که پیش از این یکی از دوستان مجتهدزاده برایش خواب دیده بود: «پیش از شروع مسابقات کشوری اوقاف، در هتل کرمانشاه بودیم که صبح یکی از دوستانم وارد اتاقم شد و گفت خواب دیدم در مسابقات کشوری مقام دوم را کسب میکنی؛ اگر دوم شوی یعنی به مالزی میروی. با خودم گفتم حالا بنده خدا یک خوابی دیده است.»
اما این خواب از آنهایی بود که تعبیرش به حقیقت پیوست: «مسابقات مقدماتی برگزار شد و من دوم شدم و به فینال رفتم و در آنجا هم مقام دوم را به دست آوردم؛ بین مسابقات کشوری و مسابقات مالزی، سه ماه فاصله وجود دارد، دو ماهش گذشته بود که همان دوستم تماس گرفت و گفت خواب دیگری برایت دیدهام و من هم که نیمچه ایمانی به او پیدا کرده بودم جریان را پرسیدم.»
دوست مجتهدزاده این بار برایش خواب دیده بود که او در مسابقات مالزی، سوم میشود: «این خواب هم به واقعیت پیوست، اما پس از مسابقات مالزی دیگر هرچه تلاش کردم که مقام اول در مسابقات بینالمللی در ایران را به دست آورم، موفق نشدم که نشدم.»
این قاری برجسته، به عنوان نخبه قرآنی هم برگزیده شده بود: «قاریانی که در مسابقات کشوری یا بینالمللی اوقاف، رتبههای اول تا سوم را کسب کنند، عضو بنیاد ملی نخبگان قرآنی میشوند که من هم دارای مقامهای دومی و سومی در مسابقات اوقاف بودم.»
از آنجایی که قاری نخبه و بینالمللی شده بودم، به عنوان سفیر قرآنی در ۱۷ کشور دنیا انتخاب شدم
حاج وحید هر روز با همان اشتیاق به خواندن قرآن و کسب مقامها و افتخارات قرآنی ادامه میدهد تا اینکه به عنوان سفیر قرآنی در ۱۷ کشور انتخاب میشود: «از آنجایی که قاری نخبه و بینالمللی شده بودم، از سال ۱۳۷۳ تا سال ۱۳۹۱ به عنوان سفیر قرآنی در ۱۷ کشور دنیا انتخاب شدم.»
او در این مدت سفیر قرآنی در کشورهای عربستان، چین، هندوستان، تانزانیا، مالزی، تاجیکستان، پاکستان، بوسنی و هرزگوین، سودان، ترکمنستان، بنگلادش، ترکیه، زنگار آفریقا، سوریه، جمهوری آذربایجان، لبنان و عراق بوده و قرآن خوانده است.
اما او امروز پس از ۴۰ سال قرآنخوانی و ۳۰ سال شرکت در مسابقات مختلف و افتخارآفرینیهای چشمگیر، سه سالی میشود که خانهنشین شده است. میگوید: «سال ۱۳۹۱، آخرین سالی بود که روی پا بودم و فعالیت میکردم؛ از آبان ماه همین سال بود که احساس کردم که چیزی شبیه مورچه و بعدها خوشه انگور سیاه در چشمانم میبینم.»
او که گمان میکرده چیزی در چشمانش رفته است مدتی خودسرانه قطره بتامتازون و جنتامایسین مصرف میکند، اما دست بر قضا همزمان با این مسئله، دچار تنگی نفس هم میشود: «از آنجایی که قاری پر نفسی بودم، هنگام تلاوت متوجه شدم که نفس کم میآورم و مانند همیشه نیستم؛ روز به روز نفسم تنگتر و توانم کمتر میشد و یک سال و نیم با این وضعیت سر کردم.»
او که سینهاش خس خس شدیدی میکرد، برای اینکه صدای نفسهایش خواب خانوادهاش را آشفته نکند، مکان خوابش را از آنها جدا کرد.
حاج وحید داستان از کار افتادگی چشمش را اینگونه تعریف میکند: «وقتی برای مشکل چشمانم به پزشک مراجعه کردم متوجه شدم که ۶ ماه دیر رفتهام و این درست همان فاصلهای بود که خوددرمانی میکردم.» تشخیص دکتر این بود که چشمهایش خراب شدهاند و اگر زودتر آمده بود، میتوانست کاری برایش انجام دهد و حالا این روزها چشمهای حاج وحید مجتهدزاده ۸۵ درصد از کار افتاده است.
او در آن فاصله یک و سال نیمی که دچار تنگی نفس شدید شده بود، دوا و درمان زیادی کرد، اما بینتیجه بود و دست آخر هم پزشک معالجش گفت که این مشکل شما در حوزه تخصصی من نیست و این میشود که به پزشک دیگری مراجعه میکند. او چند بار هم دکتر معالجش را تغییر میدهد تا اینکه سرانجام نزد دکتر شیما مینایی میرود و از آن به بعد تحت درمان او قرار میگیرد.
او حتی بخش زیادی از سلامت کلیههایش را هم از دست داده است و تحت نظر پزشک قرار دارد. آنگونه که خودش میگوید هر دارویی حتی قلب، که مصرف میکند باید در نهایت به تایید دکتر برسد.
حالا استاد روزی ۳۰ قرص میخورد تا به قول خودش حالش بر وفق مراد باقی بماند، اما از دو سال پیش مشکل معده هم پیدا کرده است با این حال میگوید: «به لطف خدا، عنایت معصومان و دعای مردم با همین قرصها زنده هستم هرچند که مانند مردهای متحرک شدهام.»
اما اینکه چه شد که بیماری آن هم با این شدت، گریبان استاد مجتهدزاده را گرفت، به سال ۱۳۷۳ باز میگردد؛ سالی که پزشکان تشخیص میدهند او به بیماری خاموش «دیابت» دچار شده است.
او امروز پس از گرفتاری چندین ساله به این بیماری و از کارافتادگی سه عضو اصلی بدنش، دلسوزانه به هموطنانش توصیه میکند که حواسشان به این مرض مزمن باشد: «پزشکان و خانواده به من هشدار میدادند که مراقب دیابتم باشم، اما آدم تا گرفتار نشود، دستش نمیآید چه آسیبهایی متوجهاش شده است.»
او که خود قربانی خوددرمانی و کوتاهی در توجه به بیماریاش است، میگوید: «مدتی زیر نظر پزشک بودم، اما پس از پایان داروهایم دوباره به دکتر مراجعه نکردم و آزمایش ندادم و همان داروها را با همان دُز برای مدتی طولانی مصرف کردم و در این فاصله هم بیماری کار خودش را میکرد.»
البته یکی دیگر از دلایلی که موجب شدت گرفتن دیابت و بیماری مجتهدزاده شد، استرسهای ناشی از مسابقات قرآنی بود: «گاهی در رقابتها شاهد ناداوریهایی بودم که تاثیر منفی زیادی روی بیماریام داشت در حالی که استرس برای فرد مبتلا به دیابت بسیار بد است.»
او که استخوان خرد کرده مسابقات قرآنی بود، پس از این ماجراها دیگر نتوانست در هیچ مسابقهای شرکت کند: «دیگر چشمانم خطوط قرآن را نمیبیند، قلب و نفسم یاری نمیکند و دیگر آن قاری پر نفس گذشته نیستم و از پا درآمدهام.»
سال ۱۳۷۶ بود که خواهرش، دختر همسایهشان را برای ازدواج معرفی میکند و این میشود که راهی خواستگاری میشوند: «خانواده همسرم وقتی متوجه شدند که من قاری قرآن هستم، سخت نگرفتند و پدر خانمم گفت دخترم را به قرآن هدیه میکنم و امروز که ۱۸ سال از زندگی مشترکمان میگذرد، همسرم همیشه یار و همراهم بوده است.»
پدر خانمم وقتی متوجه شد من قاری قرآن هستم، سخت نگرفت و گفت دخترم را به قرآن هدیه میکنم
البته او با همان لحن شوخطبعانهای که دارد، میگوید: «من اهل شهر زن هستم؛ وقتی که ازدواج کردیم به محله آزادشهر آمدیم، چون خانواده همسرم هم ساکن اینجا هستند و الان ۷۰ متر بیشتر با آنها فاصله نداریم.» بعد هم کلی از همراهی خانمش در این سالهای سخت، صبر و محبتهایش میگوید و خیلی قدرشناسانه اعتراف میکند که در این چند سال فقط دردها و آه و نالههایش برای همسر و فرزندانش بوده است.
او در ۳۰ سال گذشته، شاگردان زیادی را آموزش و قاریانی را تحویل جامعه قرآنی داده است که مصطفی ملکی، تقیپور و حسین فرهمند که حافظ قرآن و نفر ممتاز بینالمللی شده است، از جمله شاگردان استاد به شمار میروند.
شغل اصلی مجتهدزاده، انگشترسازی بود و مغازهاش هم در خیابان طلاب قرار داشت. این کار را از سال ۱۳۷۳ شروع کرده بود: «دایی و یکی از برادرانم انگشتر فروش بودندو من هم به این سمت گرایش پیدا کردم و وارد کار انگشترسازی و پخش آن شدم. حتی انگشترهای برخی از دولت مردان هم کار من است، اما از سه سال پیش با شدت گرفتن بیماریام، مجبور شدم کار را تعطیل کنم.»
استاد مجتهدزاده حالا با گواهی از کارافتادگی که دارد، ماهانه ۸۰۰ هزار تومان از تامین اجتماعی مقرری میگیرد که ۷۰۰ هزار تومان آن را برای کرایه خانه میدهد. او این روزها با وجود شرایط نامناسب جسمانیاش تنها کاری که از دستش بر میآید، داوری گاه به گاه مسابقات صوت است که کمتر نیاز به دیدن دارد و دیگر هیچ. این در حالی است که پیش از این داور تجوید بود.
البته خودش به شوخی میگوید: «به خاطر بیماری از داوری رشته تجوید به صوت تغییر کاربری دادم البته این کار را هم از یک سال و نیم پیش توانستم انجام دهم و پیش از آن توان همین کار را هم نداشتم و در جا افتاده بودم.»
همه اینها را که کنار هم بگذاریم، تازه میرسیم به هزینههای داروی استاد که گاهی تا ماهی ۴۰۰ هزار تومان هم میرسد این در حالی است که کمترین میزان هزینه دارویاش ۱۰۰ هزار تومان است که البته با این ارقام با احتساب دفترچه بیمه تامین اجتماعی است.
از مجتهدزاده درباره حمایتهای مسئولان در این سه سالی که خانه نشین شده است، میپرسم که اینگونه پاسخ میدهد: «حمایتها بد نبوده است، اما چیزی هم نبوده که توقع داشتهام؛ البته از من عیادت داشتهاند و کمکهایی هم کردهاند، ولی هنوز منتظر وعده آنها برای خانهدار شدنمان هستیم.»
او به وعده مسئولان سازمانهای اوقاف و ارشاد در سال ۱۳۹۲ برای خانهدار کردنش اشاره میکند و میگوید: «با وجود گذشت دو سال از وعدهای که دادهاند، اما به دلیل بروکراسیهای اداری و گیر و بندهایش هنوز مسئله به سرانجام نرسیده است.» آنها تنها خواستهای که دارند این است که هرچه زودتر تکلیف خانهشان مشخص شود، اگر این اتفاق بیفتد بخش بزرگی از مشکلاتشان برطرف خواهد شد.
البته مجتهدزاده این را هم میگوید که: «مقامهایی که من آوردهام برای سازمان اوقاف بوده است و آنها باید حمایت کنند، اما با این وجود سازمان ارشاد هم که مسئله من هیچ ارتباطی به آنها ندارد، خیلی پیگیر حال و مشکلاتم است و حتی برای تامین مسکن هم قول داده تا در کنار اوقاف کمک کند.»
این قاری برجسته بینالمللی در عین حال تصریح میکند: «من هیچ توقعی از سازمان ارشاد ندارم، اما حجتالاسلام حشمتی معاون وزیر ارشاد در حوزه بحث خدمات درمانی و سرابی مدیرکل ارشاد استان و مجموعه تحت مدیریتش خیلی به من کمک کردهاند.»
هرچند که ظاهرش را حفظ کرده و به قول خودش بیماری به ظاهر در چهرهاش دیده نمیشود، اما آنقدر توانش را گرفته که از مهترین مسئله زندگیاش یعنی خواندن قرآن و شرکت در مسابقات باز مانده است و به گفته خودش هیچ چیز برای یک قاری بینالمللی سختتر و دردناکتر از این نیست که دیگر نتواند قرآن را با صوتی دلنشین و با عشق بخواند.
* این گزارش پنج شنبه، ۲۴ دی ۹۴ در شماره ۱۷۸ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.